امروز از صبح اسمون سفید و خاکستریه.کمی برفم بارید.دستم به هیچ کاری نمیره.حتی راحت نمیتونم بخوابم.مث اونایی شدم که نه راه پس دارن نه راه پیش.مث اون زنایی که شوهر بیخیال و کله شقش قراره فردا طلاقش بده و زن بدبخت دلش اشوبه,نه اینکه دلش با شوهره باشه فقط روی برگشتن به خونه ی کوچیک و شلوغ پدری رو نداره.مث اون پسرایی که نه کاری دارن ,نه سربازی , نه پشتوانه ای و حالا باد عاشقی زده سرشون و میخوان با اسب سفید برن در خونه ی شازده خانوم
دلم به اندازه ی همه دنیا گرفته ,به وسعت جنگ جهانی دوم اشوبه و به اندازه ی شبای سخت امتحانات دبستان میترسه.
با سلام به شما دوست عزیز و تبریک به خاطر وبلاک زیبایی که دارید اگر مایل به تبادل لینک هستید مارو با عنوان انجمن برق دانشگاه آزاد خرم آباد لینک کرده و به ما خبر دهید
www.gselectronic.ir