-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 14:38
بارون باریدن ماهم برا خودش دیگه حکایتی داره.......... نمیدونم دیگه به چی باید دلگرم بود.!؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 19:57
وای که چه برف محشری میباره.............دل ادم اب میشه وقتی به دونه هاش زل میزنه هرچند من عاشق بارونم ولی مث اینکه برفم صفای خودشو داره و ارزش عاشق شدن.
-
دوست داشتم اما نه اونقد که باید......
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 11:33
دوست داشتم اما نه اونقد که باید......نه اونقد که پیرم کنه رفتن تو...........نه اونقد که چشمام به راهت بمونه.......یا از عشق سیرم کنه رفتن تو........دوست داشتم اما مث یه مسافر....که هر لحظه امکان برگشتنش هست........تو برگشتی و بایدم برمیگشتی..........همون بهتر عاشق شدی رفتی از دست.......... همون بهتر عاشق شدی پر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 10:30
فک کنم این روزا دیگه واقعا حالم گرفته.اخه تا حالا کی رو دیدی اینهمه بلا سرش بیاد ........... همه مث بچه ادم زندگیشونو میکنن ولی من حتی برا یه انتخاب واحد ساده ی کوفتی باید جون بکنم نمیدونم چرا دیگه این روزارو نمیخوام و حالا ازونم بدتر میترسم بعدها حسرت این روزارم بخورم یه اهنگ قشنگ دارم گوش میدم.......البته دکلمه هستش...
-
حال این روزام
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 16:36
حال این روزام واقعا غریبه هیشکی نمیدونه چی رو میخوام , کی رو میخوام ,اصلا چرا میخوام....... یه روز میگفتم که به ادما سخت اعتماد میکنم ولی حالا دیگه نمیدونم که میتونم روزی به کسی اعتماد کنم یا نه ! سخته کسی حرف دل ادمو نفهمه و از اون بدتر اونطوری که خودش میخواد از حرفات برداشت کنه. سخته وقتی کسی رو میخوای که تو خنده و...
-
مشکلات یا شکلات؟!
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 11:26
نمیدونم بعضی وقتا چرا نمیشه راهی برای مشکلات پیدا کرد.نمیدونم ذات اونا غیرقابل حله یا اینکه ما بعضی وقتا زیادی مشنگ بازی درمیاریم.درسته تو زندگی همه مشکلات هست ولی باید قبول کرد که مال بعضی ها پررنگتره............البته اینم باید قبول کرد که صبرو نبوغ بعضی هام در مقابل مشکلات پررنگتره. البته ما ادمیزادیمو عاشق عادت...
-
امتحان فلسفه و جواب بسیار جالب
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 18:02
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…! بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه: با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟! دانشجوها به هم نگاه...
-
دعاهایت را بنویس
شنبه 11 دیماه سال 1389 12:17
دعاهایت را بنویس نفس که می کشم ، با من نفس می کشد .قدم که برمی دارم، قدم برمی دارد.اما وقتی که می خوابم ، بیدار می ماند تا خوابهایم را تماشا کند.... او مسئول آن است که خوابهایم را تعبیر کند.او فرشته من است، همان موکل مهربان.اشک هایم را قطره قطره می نویسد.دعاهایم را یادداشت می کند. آرزوهایم را اندازه می گیرد و هر شب...
-
نه راه پس نه راه پیش
جمعه 10 دیماه سال 1389 18:16
امروز از صبح اسمون سفید و خاکستریه.کمی برفم بارید.دستم به هیچ کاری نمیره.حتی راحت نمیتونم بخوابم.مث اونایی شدم که نه راه پس دارن نه راه پیش.مث اون زنایی که شوهر بیخیال و کله شقش قراره فردا طلاقش بده و زن بدبخت دلش اشوبه , نه اینکه دلش با شوهره باشه فقط روی برگشتن به خونه ی کوچیک و شلوغ پدری رو نداره.مث اون پسرایی که...
-
فراموش میکنیم
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 18:01
بار خدایا از عشق امروزمان برای فرداهایمان چیزی باقی بگذار برای روزی که فراموش میکنیم عاشق بوده ایم . . . اندازه ی یک مشت . یک لبخند . یک خاطره . یک نگاه . تا دوباره بشکفد . . . تا دوباره ببارد . . . و سیراب گرداند همه ی قلب و روح و جانمان را . . .
-
دلخوشی
چهارشنبه 8 دیماه سال 1389 12:00
دلخوشی ما ادما شاید فقط یه لبخند باشه لبخندی که یه رهگذر ناخواسته نثارمون کرده وما بعضی وقتا چقد بی جنبه بازی درمیاریم و مدتها تو کف اون لبخنده میمونیم و برامون زیاد مهم نیس که اون رهگذره چرا لبخند زده و البته که برا دلخوشی ما نبوده! برا ما فقط وفقط این مهمه که یه لحظه فارغ از دنیا لبخند زدیم فقط و فقط همین